خوش گذشت

سلام

یه پست کامل نوشتم داشتم شکلک میذاشتم که 1 مشکلی پیش اومد و همش محو شد.حوصله دوباره نوشتن ندارم سرفصلاشو میگم امتحانام تموم شد و راحت شدم.1 بارم جای نصیبه رفتم سر جلسه امتحانش با لرز اما خوب بود فقط 1ساعت قبل جلسه 1 دور خوندم و رفتم امتحان زبان تخصصی بود بدم نشد 16/80 گرفت درواقع گرفتم! جالبش اینجاس که عکسش 4تا جا بود رو کارت دانشجویی رو صورتجلسه دست ناظرا رو پاسخنامه و رو کارت آزمون اما چک نکردن هیچ کدومو!وگرنه اخراج شده بودیم هردو.الانم موندم که آیا واقعا من اونقد کله خرم؟فقط مطمئنم خودش میرفت بیشتر از 2نمی گرفت. ودیگه اینکه پشت سرم اون یکی دوستمم بود که به اونم تازه تقلب رسوندم! بهم تذکرم دادن! اما خوب بود.قراره سر ماه هم دستمزدمو بگیرم.

دیگه اینکه قضیه خواستگاری هم به خیر گذشت.1جواب مثبت دادم که از صدتا منفی بدتر بود نگو پسره بیشعور از همون اول همه حرفامو برده بود گذاشته بود کف دست ننه اش اونام منصرفش کرده بودن که این داره زورکی ازدواج میکنه و زنت شه بعد 1هفته ازت جدا میشه و بدبخت میشی و این حرفا....اونم دلسرد شده بود  منم از خدا خواسته نه خواستم نظرشو عوض کنم نه چیزی.خلاصه تموم شد فقط پشیمون شدم از اون ناراحتیا که کشیدم.چون اگه لیاقت داشت هیچ جوری کوتاه نمی اومد و حرف ننه اشو خواهراشو گوش نمیکرد.یکی هم اینکه شنیدم تبریزم خونه داشت و اوضاش خوب بود فک کردن به اینا یه کوچولو منصرفم میکرد..  اما دیگه تموم شدو خداروشکر که نذاشت چون ازش خواستم و میخوام اونیکه صلاحمه بشه نه اونی که خودم میخوام نه اونیکه همه مردم بخوان.فقط اونیکه خودش انتخاب کنه.الانم منتظرم شاهزاده رویاهام با اسب سفیدش بیاد دنبالم...

سر فیلد یکی از همکارام که لیدر تورم هست بهم پیشنهاد داد که 1گردشی باهاشون برم منم با دوتا از بچه ها رفتم خیلی خوش گذشت رفتیم مجموعه گردشگری سبلان طرفای سراب.البته به اسم آبشار مارو بردن اما خبری از آبشار نبود خیلی هم جالب نبود یه آب باریکه بود فقط!!گرچه تنها چیزی که باهاش کار نداشتیم اونجا طبیعت بود چون همش به بازی و رقص گذشت.تو ماشین که از همون اولش موزیک و رقص بود تا آخرش....آدم وسوسه میشد برقصه اکثرا همه با بی اف جی افاشون بودن و میرقصیدن مام دیگه آخراش همونجا باهم دوسه دیقه رقصیدیم چون من همش اون آهنگارو میشنیدم رقصم میومد اما چون بار اولمونم بود میخواستیم سنگین باشیم! با خودم گفتم دانشگاه سنگین خیابون سنگین خونه سنگین همه جا آروم پس کجا تخلیه کنیم خودمونو؟که دیگه از آخراش مام خواستیم خوش بگذرونیم اونجا که رسیدیم تنها نشستیم اما من پیشنهاد دادم که بریم پیش بچه های تور دختر و پسر قاطی شدیم و شرو کردیم بازی گل یا پوچ خیلی باحال بود همش میبردیم ما.بعدشم شجاعت یا حقیقت بازی کردیم خیلی جالب بود سوالای آبرو بر و اعترافای آنچنانی گرفتنا! کولی دادنا خر شدنا کف پای ملتو لیس زدن و بوس کردن اون یکی و قلقلک و معلق زدن دخترا و هرچی فکرشو کنی....خلاصه خیلی به یاد ماندنی بودو خییلییی خوش گذشتتتت......یکی از همون پسرام برگشتنی تو ماشین به من پیشنهاد دوستی داد منم رد کردم با اینکه ازش بدم نمی اومد تو بازی هم تو گروه اون بودم.فقط برگشتنی یکم دیر شده بود و مامان و بابام گیر دادن کلی.از دماغم دراومد همش.اما عیبی نداره مهم اینه که خوش گذشت......

الانم دارم دنبال کار میگردم خدایا خودت برسون...

فعلا تا پست بعدی که خدا میدونه کی باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد